حلما جونیحلما جونی، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

حلما نفس مامان

مهدکودک دخملی

سلام به تموم دوستان حلما جونی از جمله خاله نازی جونش حلما جونی مجدد از اول خرداد راهی مهد شده . شکر خدا تا حالا که مشکلی نداشته و صبح کله سحر اول به فکر اینه که چی بپوشه....ست کردن لباس و گل سر ، پوشیدن شلوار لی و بلوز همرنگ هم از مکافاتهایی که بنده باید تحمل کنم . اما مهم اینه که راحت میره و کلی هم دوست پیدا کرده .  ...
8 خرداد 1393

سفر به سرزمین وحی

  اشکهایم جاری است    نمیدانم از سر شوق است یا طلب استغفار...   نمیدانم این چشمها لیاقت دیدن سرزمین عشقم را دارد؟   روزهایی حلمایی را پشت سر گذاشتم ...   روزهایی بس طولانی که منتظر آمدن دردانه ای بودم   عاقبت آمد در بهت و ناباوری - در خوف و رجا - در بیم و امید   آمد و کلبه سردم را گرمایی خورشیدی بخشید   و اکنون میروم با حالتی پرواز گونه تا آستان جانان که از نزدیک شکرگزارش باشم...   که بخوانمش تا شاید بار دیگر برآورده کند حاجتم را ...   حاجتی که زمینی و دنیایی نیست .خواسته ای است از جنس بلور   میخواهم دینم را نزد محمد امین به امانت بسپرم تا در وقت معلوم به من برگرداند ...   میخواهم ثواب قرائت قران...
8 خرداد 1393

برای دخترکم

ﺩﺧﺘﺮﮐﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻧﻤﯿﺠﻨﮕﺪ ﻧﺠﻨﮓ .... ﭼﺮﺍﺍﺷﮑﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﭘﺎﮎ ﮐﻨﯽ .... ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﺕﻣﯿﺸﻮﺩ ﭘﺎﮎ ﮐﻦ ... ﺩﺧﺘﺮﮐﻢ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻧﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﺪﺩﺳﺖﻧﯿﺎﺯ ﺩﺭﺍﺯ ﻧﮑﻦ ... ﺑﯿﺎﻣﻮﺯ ﺍﯾﻦ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺎﺯ ﮐﻨﯽ .... ﺩﺧﺘﺮﮐﻢ ﺗﻮ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻨﯽ . ... ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﻭﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ ... ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻦ . ... ﺷﺎﯾﺪ ﮔﺮﯾﻪ ﯾﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﺕ ﺑﺮﺍﯼﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺑﯽ ﺍﺭﺯﺵ ﺑﺎﺷﺪ .... ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ .... ﮐﺴﺎﻧﯽﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺨﻨﺪﯼ ﺟﺎﻥ ﺗﺎﺯﻩ ﻣﯿﮕﯿﺮﻧﺪ .... ﺩﺧﺘﺮﮎﻣﻦﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﺮﻭﻉ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﯾﺮ ﻧﯿﺴﺖ .... ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﻪﮐﺮﺩﯼﺑﺮﺧﯿﺰ .... ﺍﺷﮑﺎﻟﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ .... ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺩﻭﺳﺖﺩﺍﺭﻧﺪﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ..... ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺵ ﻭﻟﯽ ﺳﻌﯽ ﻧﮑﻦ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥﺑﻔﻬﻤﺎﻧﯽ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺫﺭﻩ ﺍﯼ ﺷﻌﻮﺭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺧﺎﺹ ﺑﻮﺩﻧﺖﺭﺍﺩﺭ ﻣﯽ ﯾﺎﺑﺪ .... ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺍﺳ...
8 خرداد 1393
1